بانک گردشگری و هزاران نفری که میخواهند سوم شوند!
به گزارش نبض بازار، تنها چند ساعت دیگر برای شرکت در جشنواره ویژه بانک گردشگری و دریافت هزاران جایزه ویژه برای دارندگان حساب پسانداز قرضالحسنه زمان باقی است. جشنوارههایی که عموم بانکها و موسسات مالی برای انجام امور خیر، عامالمنفعه یا سرمایهگذاری در مقاطع مختلف زمانی ترتیب داده و سرمایهگذاران خرد را به بازکردن حساب یا افزایش موجودی ترغیب میکنند.
سکه بهار آزادی، خودرو، لوازم منزل، وجه نقدی، کمکهزینه سفر و. ازجمله پاداشهای کلاسیک و همیشگی بانکها هستند؛ اما همزمانی جشنواره بانک گردشگری با سیر شتابنده رویدادها در غرب آسیا که نام کشورمان را در هفتههای اخیر در صدر ترندهای جهانی نگه داشته است، سبب شد جایزه سفر به دور ایران با استقبال و ابراز امیدواری کاربران و مشتریان بانک گردشگری مواجه شود.
یکی از کابران نوشت: «من تا حالا دور محلهمون نگشتم؛ اون وقت امید دارم جایزه سفر به دور ایران رو از بانک گردشگری برنده بشم»؛ دیگری تعریف کرد: «دوست من به همسرش گفت: طلا نمیخوام بهجاش منو ببر دور ایران بگردون. شوهرش هم جواب داد: میخواستی هم پول نداشتم برات طلا بخرم. الانم فقط باید دعا کنی قرعهکشی قرضالحسنه بانک گردشگری برنده بشم تا اونا ما رو ببرن دور ایران بگردونن. هیچ چی دیگه دعا کنین برنده بشن.» اکانت دیگری هم نوشت: «همه ما باید دور ایران بگردیم» که هم اشاره به جایزه بانک گردشگری بود و هم اشاره به فداشدن در راه کشور.
یکی از جذابترین واکنشها از سوی کاربری بود که با اشاره به فیلم «بچههای آسمان» ساخته پرسروصدای مجید مجیدی، ابراز امیدواری کرد که برنده جایزه سوم که همان سفر به دور ایران بود، باشد.
اشاره او به نوجوانی به نام علی، شخصیت اصلی فیلم «بچههای آسمان» است که خانواده فقیری دارد. علی کفشهای زهرا، خواهر کوچکش را از کفاشی میگیرد و آنها را بیرون میوهفروشی میگذارد و پیرمرد نمکی کفشها را با خود میبرد.
علی، زهرا را وامیدارد در برابر پدرشان که توانایی خرید کفش تازه را ندارد، سکوت کند و از فردا، خواهر و برادر صبح و بعدازظهر با کفش کتونی فرسوده علی به مدرسه میروند. به همین دلیل علی هر روز ظهر باید منتظر خواهرش بماند تا کفشها را تحویل بگیرد و همین سبب میشود هربار دیر به مدرسه برسد. در مدرسه، علی با اصرار فراوان در یک مسابقه دو مدارس شرکت میکند که به نفر سوم مسابقه، کفش جایزه داده میشود و علی در حالیکه قصد دارد سوم شود، در رقابت تنگاتنگ پایانی، به مقام اول میرسد. اوج فیلم سکانسی است که علی نفسنفسزنان و مضطرب از معلم ورزش میپرسد: آقا! ما سوم شدیم؟! و معلم که از همه جا بیخبر است هیجانزده و خوشحال میگوید: «سوم چیه؟! اول شدی» و بغض علی میترکد.
تا ساعتی دیگر مهلت شرکت در جشنواره بانک گردشگری بهپایان میرسد و معلوم میشود کدام ۵۰ نفر به آرزویشان رسیدهاند و سوم شدند!